داستان

رویای شهر 2030

رویای شهر 2030

داستان رویای شهر 2030

با گوشیم ماشینمو تگ کردم که دارم میرم تا تاکسی هوایی ، وسایل توی چمدون چرخ دار اسپورتم را یکبار دیگه با گوشیم چک کردم تا چیزی را فراموش نکرده باشم و از طبقه 42 بطرف پارکینگ برج رفتم ، ماشین جلو آسانسوری که از آن پیاده میشدم منتظرم بود ، یک تویوتا برقی زرد، همزمان درب صندوق عقب و درب عقب  باز شد، چمدون را قرار دادم و سوار شدم و خوش آمد ماشین را بدون جواب گذاشتم. از سال 2025 شغلهای خلبانی و ملوانی و رانندگی حذف شده و هواپیماها و ماشینهای خود راننده شروع بکار  کردند از مزایای  این ماشینها اینه که بهیچ وجه تصادف نمیکنند و لذا قیمت ساخت آنها بشدت پایینتر از ماشینهای قدیمی است چون بسیاری از موارد ایمنی را لازم نیست در نظر گرفت و خودرو سبکتر و کم مصرفتر شده و از طرفی شبیه یک منشی عمل میکند و بسیاری از کارها را میتواند برایم انجام دهد خرید از هایپرها، انجام تعمیرات دوره ای خودش ، شارژ باطریها ، آوردن بچه ها از مدرسه و مراکز ورزشی و الانم که منو تا ایستگاه تاکسی هوایی میرسونه و بعد به پارکینک خونه برمیگرده تا باز از طریق گوشی بهش اطلاع بدم که بیاد دنبالم. اگه بخوام با ماشین به فرودگاه برم ، حدود دوساعت وقتم گرفته میشه ولی با استفاده از تاکسی هوایی که ده دقیقه با خونم فاصله داره ، ظرف بیست دقیقه به فرودگاه میرسم. تاکسیهای هوایی در چند نقطه شهر ایجاد شده اند و مانند متروها کمک میکنند که زمانهای سفر کاهش یابد. وارد تاکسی هوایی شدم ، هزینه تاکسی اتومات از حسابم کسر شد و از طریق یک دالان وارد هواپیمای کوچک ملخی 20 نفره شدم ،یک دختر ویتنامی راهنمایی کرد تا روی صندلی بشینم، هر وقت آدمهای  شرق آسیا رو میبینم یاد  املتهای خوش مزه اونجا میافتم که آشپزش چند بار اونا رو جلو مشتری به هوا می اندازه و اینجوری پشت و رو میکنه. دختره یکبار مقصد و زمان رسیدن را برام گفت تا مطمئن بشه اشتباهی سوار نشدم، از 5 سال پیش که نرم افزار مترجم گوشی ، نقش مترجم را بعهده گرفت ، ارتباط همه اقوام با هم میسر شد و دیگه کسی انگیزه فراگیری زبانهای دیگر را ندارد.کنارم یک دختر هندی با موهای بلند مشکی نشسته بود و رنگ پوست نسبتا قهوه ای  و اندام لاغرداشت و سرجمع خوشگل بود و مصاحبتش مغتنم هرچند که من خیلی هندیا رو دوست ندارم، روبروم یک مرد میانسال اهل هاوایی نشسته بود، این اطلاعاتو تو لحظه نشستن گوشی تلفنم بهم میداد بهمراه تمام اطلاعات مربوط به اونها. یکساله یک کمپین ایجاد شده که تلاش میکنه برای کم شدن افسردگی ، مردم در هر موقعیتی با هم صحبت کنند، صندلیهای اتوبوسها، قطارها، هواپیماها ، پارکها و غیره رو روبروی هم گذاشتن و از مردم خواستن که لحظات کوتاه در کنار هم بودن را ، حتما صحبت کنند تا افسردگی مردم ناشی از زندگیهای تنهایی کم بشه. دختر هندی کنارم اسمش بیپاشا بود بمعنی رودخانه  و هنوز داشت با دقت اطلاعات منو تو گوشیش میخوند، با خنده بهش گفتم بذار بقیه شو خودم بهت میگم ، از اینکه دستش برام رو شده بود یک کم خجالت کشید و توضیح داد که سه ساله با شوهرش ازدواج کرده و توی یکی از سه شهر آزاد هند زندگی میکنن و برای اولین بچه شون خیلی تحقیق کردند و علاقه مند شدن بیان تو تنها شهر آزاد ایران و تلقیح مصنوعی حاوی ژن اصلاح شده آریوبرزن سردار ایرانی هخامنشی را انجام دهند. چند ساله دیگر مردم سرنوشت بچه شونو بدست احتمالات نمیسپارن  و بجای تولد فرزند طبیعی با هزاران بیماری و حساسیت و نقایص جسمی و روحی ، آینده فرزندشونو انتخاب میکنند ، استفاده از ژنهای خوب آسیای شرقی بعلت لزوم اصلاح قد و کوچکی چشمها ، گران تمام میشود و ژنهای اعراب هم با آن لبهای کلفت و موهای مجعد طرفدار نداره، ژنهای خوب ایران و روم بیشترین طرفدارو پیدا کرده و چون اثبات شده که تلقیح مصنوعی حاوی ژن هر منطقه، در همان منطقه بهترین بازدهی را دارد ، ایران و یونان مراکز پزشکی بزرگی را صاحب شده اند که به مردم دنیا سرویس میدهند. من خیلی بهیجان آمدم که یک دختر جوان هندی میخواد بچه ای بیاره که قراره کپی  آریوبرزن بشه، سرداری که شاید خیلی از ایرانیها اسمشم یادشون نباشه و بی اختیار دست بیپاشا رو بوسیدم و بعد منو بیپاشا و جایدن خندیدیم و مختصری از زندگی آریو برزنو شرح دادم و جایدن از این قسمتش خیلی لذت برد که اسکندر از شجاعت آریوبرزن خوشش میاد و چندین پیشنهاد چشمگیر به او میکنه که پشت به وطنش بکنه و در خدمت اسکندر در بیاد و آریوبرزن همه رو رد میکنه و مرگ را بر خیانت به کشورش ترجیح میده و قبول نمیکنه به خدمت کسی در بیاد که صدها هزار آدم بیگناه را برای کشورگشایی بیهوده بکشتن داده است.بیپاشا تعریف کرد که چطور شبیه سازی زندگی پسرش را دیده و بر اساس این فیلم  پسرش در 82 سالگی بر اثر ضایعه قلبی میمیره البته اگر تا اون موقع عمل روی قلبش انجام نشه و در این شبیه سازی ، نمرات تمام سالهای تحصیل فرزندشو دیده و همونجا تاریخ جشن دندون بچه شو مشخص کرده و شوهرش از حالا بفکر افتاده که برای بازی کریکت و درس ادبیات پسرش ، مربی مناسب پیدا کند! جایدن هم نذاشت فقط شنونده باقی بمونه و تعریف کرد که تو شهرای آزاد استرالیا زندگی میکنه و زنش و دختر خوشگلش تو جزایرهاوایی هستند و خانمش تو پایگاه فضایی نقش کنترل داده را بهعهده داره و خیلی از کارش راضیه و دخترش برای یک گردش علمی یک هفته ای با یک سفینه در حال چرخش بدور زمینه. از سال 2025 شهرهای زیادی در دنیا از قید حکومتهای خود آزاد شدند و تحت یک حکومت جهانی دنیای آزاد زندگی میکنند و برای اینکه تصور بدی در اهالی دنیای آزاد ایجاد نشه، مرکزیت آن در یک شهر فضایی که دور زمین میچرخه، قرار گرفت و رئیس جمهور با انتخاب تمام اهالی دنیای آزاد انتخاب میشود و دوره ریاست وی تا زمانی که 70 درصد رای اهالی را داشته باشد، ادامه دارد و در هر ساعتی از شبانه روز که آرااش زیر 70 درصد برسد، خلع میشود و از بین ده کاندیدای مورد علاقه اهالی، بین سه نفر اولشون رای گیری میشه و ظرف 24 ساعت ، رئیس جمهور جدید انتخاب میشود و در این 24 ساعت رای گیری، کاندید رتبه اول، نقش رئیس جمهور موقت را بهعهده دارد.مجلس ملی هم مرکب از یک میلیون نفر نخبه در گروههای ده گانه است که قوانین مورد نیاز دولت را بصورت غیرحضوری مصوب میکند و زمان بررسی و تصویب از سه روز تجاوز نمیکند، البته مجلس حق دارد در زمان تصویب مواردی که احتیاج به تحقیق داشته باشد، قانون تصویب شده را موقت محسوب نماید و بین یک ماه تا یکسال جهت انجام تحقیق و تصویب قانون نهایی درخواست زمان نماید. نکته مهم اینکه مجموع قوانین مصوب کشور هیچوقت از هزار قانون تجاوز نمیکند و کمپین ساده سازی در تلاش است که مجموع قوانین به 730 مورد کاهش یابد. با اینحال دنیای آزاد دائما مورد انتقاد حکومتهای کشورها قرار دارد وآنها را متهم به بیدینی و بیوطنی میکنندو از همه گیر شدن این دولت نگرانند . جالبه که ظرف 10000 سال زندگی مدنی انسانها، دین و ملیت دو حربه ای بوده که قدرت طلبان با کمک آن توانسته اند مردم بیگناه را روبروی هم قرار دهند و جنگهای خانمان سوز را برپا کنند و با دستآویزملیت یا دین ، کشتار و جنایات وحشیانه را مرتکب شوند. و چهره خشنشان را پشت نقاب مصلحت اندیشی پنهان نمایند. با رسیدن تاکسی هوایی به فرودگاه ، پیاده شدیم و علی رغم علاقه به قبول دعوت جایدن و بیپاشا برای خوردن قهوه و گپ زدن، با تذکر گوشی همراه مبنی بر لزوم یک ربع فعالیت ورزشی قبل از سفر 8 ساعته به کانادا ، بطرف قسمت بدنسازی فرودگاه رفتم و قبل از ورود به باشگاه، ربات تحویل گیری وسایل، چمدانم را جهت قراردادن در قسمت بار هواپیما تحویل گرفت و ضمن کنترل نرم افزاری وسایل داخل آن، به گوشیم تاییدیه تحویل را فرستاد. در باشگاه، داریا دختر روسی در کنارم نرمش میکرد و توضیح میداد که برای اولین بار یکی از شهرهای روس قراره یه دنیای آزاد بپیونده و اونم داشت به کانادا میومد تا اسمش را بعنوان نماینده دومیلیون اهالی شهر یکاترینبورگ بعنوان اولین شهر آزاد روسیه ثبت کنه و خوشحال بود که بعنوان سی امین شهر آزاد دنیا ثبت میشه. تاکنون 29 شهر از 20 کشور دنیا به دنیای آزاد پیوسته اند  که آخرین آن لس آنجلس ایالت کالیفرنیا آمریکا بوده است. چند شهراز اروپا ، ایران ، هند، چین ، ژاپن ، استرالیا ، شیلی ، ونزوئلا، کانادا ، کره جنوبی، سیشل ، آمریکا و باهاما مجموعه شهرهای دنیای آزاد محسوب میشود. وقتی فهمیدم داریا مثل من داره به کانادا میاد تا در کمیته امنیت و رفاه مردم در مونترال کانادا شرکت کنه، از طریق گوشی، دو تا صندلی کنار هم در هواپیما گرفتم تا بیشتر بتونم از توضیحاتش بهره مند بشم. داریا خیلی سفید  و قد بلند بود با موهای بلوند خیلی روشن نزدیک به سفید تا زیر کمرش ، و مثل بیشتر دخترای روسی، تیپ مانکنی داشت و با 28 سال سن، تخصصش داده پردازی رباتها بود و فوق العاده فعال اجتماعی که اکنون مفتخر میشد که نماینده مردم آزاد روس شود . بعد از اینکه موفق شدم سیتهای کنار هم با داریا داشته باشیم، اونم غذای مورد علاقه شو تو هواپیما به غذای ایرانی تبدیل کرد که احترامی به من گذاشته باشه. اخیرا این امکان ایجاد شده که در پروازهای طولانی، غذا و نوشابه طول پرواز را از قبل انتخاب کنید. با تموم شدن نرمش به سمت هواپیما رفتیم و مکان یاب گوشی گیت خروجی و صندلی انتخابی را نشان میداد و مهمانداران هواپیما جنبه نمایشی پیدا میکردند و نیازهای مسافران و پذیرایی هم توسط رباتهای مهماندار انجام میشد ولی در هر حال برای مواقع اضطراری ، مهمانداران حضور داشتند. پس از نشستن و پذیرایی با یک نوشیدنی ولرم، داریا از تلاشهای سه ساله مردمش برای آزادی از قید حکومت سخت گیر روسیه میگفت و فکر میکرد رضایت آمریکا به جدایی لس آنجلس و جزایر هاوایی از آمریکا ، تاثیر زیادی برپایان مقاومت روسیه در مقابل مردم آزادیخواه داشته است. داریا ضد مذهب نبود و شخصا هیچگونه علاقه مذهبی هم نداشت ولی تاکید میکرد مردمی که در مناطق مذهبی زندگی میکنند ، بیشترین مشکل را در جدایش از حکومتهایشان و پیوستن به دنیای آزاد دارند و معتقد بود که اینها هم چوب مذهب را میخورند و هم چوب ملیت را و از اینکه یک شهر در ایران توانسته از اینهمه بند رهایی پیدا کنه تعجب میکرد و البته درست میگفت، بیشتر مذاهب دنیا در منطقه خاورمیانه متولد شدند و با اینکه مریدان این مذاهب بخون هم تشنه اند ولی در مخالفت با دنیای آزاد، همفکری عجیبی بین مسلمانان و یهودیان و مسیحیان ایجاد شده است که تلاش میکنند با چوب تکفیر مانع از پیوستن مردمشان به این نهضت شوند.اینقدر داریا خوب تحلیل میکرد و با هیجان توضیح میداد که دلم نمیومد توی پرواز بخوابم و در نهایت طوری خوابم برد که داریا بیدارم کردو گفت تو فرودگاه مونترالیم ، داریا یک ماشین گرفت و به اتفاق به سمت کمیته حرکت کردیم. ماشین مارو داخل مجلس پیاده کرد و با کمک گوشیمون ، صندلی خالی را پیدا کردیم و نشستیم. بیش از ده هزار نفر در جلسه حضور داشتند و هر کس در صندلی خودش در کمیته های فرعی در حال اظهار نظر بود. ناگهان رئیس جمهور در کمیته حاضر شد و خبر داد که به عضویت سازمان ملل پذیرفته شده ایم و همه میدانستند که این خبر خوبی برای دنیای آزاد نیست، چون هر گونه پیوستن مردم شهرهای  دنیا ، تلاش دولت مرکزی ما برای تضعیف کشورهای دیگر  و برهم زدن نظم جهانی محسوب میشود.

سعدی نام
اسفند 96

SADINAM.COM   آدرس سایت

در باره ی نویسنده

مدیر

پست قبل

پست بعد

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *