به بهانه انتخابات 28 خرداد 1400

شاید اولین قطره های این مردم در تابستان 1356 ، با بهانه مرگ شریعتی در شهرها به هم پیوستند. باران تقدیر، اتفاقاتی را رقم زد که قطرات این مردم، سیلابهای کوچکی را در همان سال در قم و تبریز براه انداخت. این سیلابهای محلی در 1357، به رودخانه ای دائمی تبدیل شد و رژیم پهلوی را به دریا ریخت. بنیان جدیدی ایجاد شد که همین مردم مدام آنرا، آبیاری کردند. سال 58، دهها راهپیمایی و گردهمایی میلیونی، رژیم جدید را مستحکم کرد و تپه های کوچک خاکی سر راه انقلاب را، در خود شست. سال 59 این سیلاب مردمی، برای مبارزه با جنگی که علیشان تدارک دیده بودند، خروشانتر براه افتاد و نه تنها امید فتح سه روزه ایران، توهمی جلوه کرد، که کابوس غرق شدن در این سیلاب عظیم، وحشت بزرگ دشمنان شد. در هشت سال دفاع مقدس،انگار تک تک اعضای این دریای بزرگ انسانی، آموختند که فداکاری کنند، ببخشند، از جان بگذرند، مشکلات را حل کنند، بدون اینکه توقعی داشته باشند.

هر سال شمعی به شمعهای تولد رژیم مردمی جدید افزوده شد، حکومتی که فقط به همین موج عظیم انسانی اتکا داشت. نه اینکه کم و کاستی نبود، نه اینکه دشمن دست از تبلیغات برداشت، نه اینکه افرادی که صرفا به نان و آسایش بیشتر ی اندیشیدند، هر روز حیله جدیدی برای کنار رفتن مردم، بکار نبردند و نه اینکه  مقامات حکومت توانستند با سیاستها و روشهای درست، زندگی بهتری برای این مردم مهیا کنند.

 در اصل هر روز این مردم سختتر از دیروز زندگی کردند. ولی این مردم ماندند، نه برای نان، نه برای مسکن و نه حتی برای آزادی. روزهایی که کشور جریان عادیش را داشت، اثری از این دریای انسانی نمی دیدی. ولی هر گاه عرصه بر کشور تنگ میشد، هر وقت همه امیدها رنگ می باخت، هر روز که دشمن پرروتر می شد، باز دریای خروشان انسانی ملت ایران پدیدار می شد و همه ناامیدی ها، همه ترسها، همه دلهره ها و تمام امید دشمنان را با خود می شست و می برد.

 یک روز حضور این مردم، یکسال شد. یکسال، ده سال شد و امروز بیش از چهل سال است که موج بزرگ انسانی مردم ایران، مانده است، جان می دهد ولی رنگ نمی بازد. با هر حضوری، دوباره، خودی و دشمن را متعجب می کند که اینها چرا هستند، چرا می آیند و چه رویایی دارند. این مردم آمده اند که بمانند، بی هیچ توقعی، بی ترس از هر خطری، در مقابل هر مشکلی.

متولیان کشور گاهی اندیشیدند، که آنها دارند این موجهای خروشان را هدایت می کنند. برای مردم نقشه بهشت اجباری کشیدند. گشتها ترتیب دادند که اینان را ا ز راههای شیطانی بازدارند. تا روسری دختران و  زنانشان را در جای درست قرار دهند. تا لباس مناسب بر تنشان کنند. تا نگذارند آزادی، آن دنیایشان را تباه کند. این مردم دم برنیاوردند. ولی تا دیدند همین متولیان، در تنگنای قدرتهای شیطانی جهان قرار دارند. تا احساس کردند دشمن قرار است هر چه رشته شده را بیاید، پنبه کند، دوباره به میدان آمدند. با همان دخترک بدحجاب، با همان جوان در مرز جهنم، با همان مردم گناه آلود و با خیل جان نثاران مذهبی. دو باره جمعشان رودخانه ای ساخت که همه آلودگیها را پاک کرد، همه نقشه ها را شست، همه نگرانیها را زدود.

قبلا هم سیلابهای محلی از مردم این مرز و بوم براه افتاده، در قالب سپاه پادشاهی، طرفداران مرجعی، همراهان انقلابی، دوستداران جنبشی. ولی دوامی نداشته، همچون سیلابهای بهاری. آمده، جاری شده و بعد تمام. انگار این اولین بار است که مردم پهنه این سرزمین تصمیم گرفتند در این کشور نیمه بیابانی، اقیانوسی دایمی باشند. آمده اند که بمانند. از مرزوبومشان حراست کنند. هر آنچه کل کشور را هدف گرفته، شکست دهند. امید بدمند و ناامید نشوند.

آری این مردم هستند، تک تکشان را دوست بداریم.

محمد تقی سعدی نام

خرداد 1400

www.sadinam.com

hamid444444@gmail.com

در باره ی نویسنده

مدیر

پست قبل

پست بعد

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *