اجتماعی

دولت زدگی

دولت زدگی

دولت زدگی

تو تاکسی نشسته بودم راننده با هیجان و در اوج دلخوری میگفت این مملکت صاحب نداره، هیچکی بفکرمردم نیست، دولت حتی کارهای ساده را نمیکنه، همه خائنند، هندوانه و گوجه فرنگی اینقدر ارزون شده که کشاورز بیچاره براش صرف نمیکنه محصولشو بچینه و بفرسته میدون بار، چرا نباید دولت راهنمایی کنه که امسال چقدر پیاز بکارند، چقدر سیب زمینی بکارند که اینجور نشه؟ حرفاش بنظر درست میامد، خوب دولت با اینهمه کارشناس و وزارت کشاورزی و جهاد، کار به این آسونی را که میتواند انجام بدهد. یادم اومد از زمانیکه در خاطرم هست یکسال پیاز بیش از حد میکاشتند و فروش نمیرفت، یکسال سیب زمینی و هیچوقت اینهمه شکست و ناکامی درس مناسبی برای کشاورزان ما نشد که سال بعد چه بکارند که حداقل میزان ضرر کمتر شود. بخودم که آمدم دیدم یکی از مسافران رشته سخن را بدست گرفته و در تایید حرفهای راننده تاکسی میکفت دراین مملکت بیصاحب ، هیچکس نیست که مردم را راهنمایی کند که تو چه زمینه ای سرمایه گذاری کنند، تا هم نیاز های کشور تامین شود و هم ضمن کارآفرینی ، سرمایه های کشور هدر نرود، یهو همه نروند کارخانه ماکارونی بزنند ، بعد بیشترشان ورشکست شوند ، بعد همه با هم کارخانه فرش ماشینی و کاشی بزنند و به همان بلا دچار شوند، همچنین ادامه داد که خیلی از مردم سرمایه های کوچک و بزرگی دارند ولی نمیدانند کجا سرمایه گذاری کنند که بازده خوبی داشته باشد و در ضمن کشور ظرفیت جذبش را داشته باشد، خدایی حرفهاش درست بود خوب چرا دولت اینکار را نمیکند ، اینهمه وزارتخانه های بازرگانی و اقتصاد و دارایی پس چکار میکنند، این خواسته ها که کاری ندارد، کافی است چند کارشناس برای دادن این آمارها بکار بگیرند، توی همین فکرها بودم که راننده تاکسی تذکر داد که به مقصد رسیده ام ، کرایه را حساب کردم و پیاده شدم. درب مغازه ای ایستادم که خرید کنم ، یکی از دوستان صاحب مغازه با قیافه ای افسرده تعریف میکرد که قنات روستای حسن آقا  خشک شده و مردم روستا هرچی تلاش کردند که مجوز چاه بگیرند ، نمیدهند ، یکی از مامورای دولت گفته امتیاز چاه را فقط به نماینده های مجلس میدهند، اون بی انصافها هم چند میلیارد میفروشند، بیچاره ها روستائیان امسال هیچ محصولی ندارند که بفروشند. خیلی دلم برای مردم روستای حسن آقا سوخت و همونجا آرزو کردم کاش وزیر بودم و اول یک چاه برای روستای حسن آقا میزدم تا از این تنگدستی دربیایند. تو مسیر برگشت راننده تاکسی تعریف میکرد که دیشب رادیو بی بی سی میگفته که مملکت را خراب کرده اند، اینقدر مجوز چاه داده اند که آبهای زیرزمینی خشک شده و مردم بخاطر آب بجان هم افتاده اند، اهالی اصفهان آب آشامیدنی که به یزد میرفته را قطع کرده اند تا بتوانند در روستایشان هندوانه بکارند! و همان رادیو میگفته سیاست توسعه و خودکفایی کشاورزی برای کشور نیمه خشک ایران غلط است و دولت باید محصولاتی را آب بیشتری نیاز دارد از خارج وارد کند تا با بحران کم آبی بیش از این مواجه نشود و سیاستهای بدون مطالعه ایجاد سدها باعث شده که خشکسالی بیسابقه ای کشور را فرا بگیرد و بسیاری از دریاچه ها و تالابها مانند دریاچه ارومیه و هامون خشک شده است و روزی که با افتخار شروع به اجرای سیاست خودکفایی محصولات کشاورزی در کشور کردند، کسی نمیدانست که منجر به فلاکت  کشاورزان و نابودی منابع آب و کشاورزی ایران میشود. از گوشه و کنار این حرفها ی مردم را هم میشود شنید:

دولت باید به خواسته رانندگان توجه کند

دولت باید تولید را یاری دهد

دولت باید فارغ التحصیلان بیکار را جذب کند

دولت باید صرافیهای غیر مجاز را جمع کند

دولت باید مشکل آب کشاورزان را حل کند

دولت باید بدهی پرسپولیس و استقلال را پرداخت کند

دولت باید مشکل معدن داران را حل کند

دولت باید هنر ایران را به خارجیها معرفی کند

دولت باید برای تامین مسکن اقشار کم داآمد چاره اندیشی کند

دولت باید جشن تکلیف بگیرد

دولت باید تولیدکنندگان کیف و کفش را دریابد

خودروهای داخلی افتضاح است دولت باید بیشتر کنترل کند

دولت باید محصولات کشاورزی بیش از نیاز کشور را صادر کند تا محصول روی دست کشاورز نماند

دولت باید جلوی صدور محصولات کشاورزی را بگیرد تا بیش از این قیمتها بالا نرود

و خیلی باید های دیگر که مردم انتظار دارند دولت انجام دهد. دولت زدگی مردم ما تمامی ندارد، تقریبا هیچ کاری نیست که مردم فکر کنند خودشان باید همت کنند و انجام دهند. ما هنوز در دوران ارباب و رعیتی هستیم و مردم رعیتی هستند که یکی باید بگه چکار کنند و به تنهایی کاری از پیش نمیبرند. برای همین هم بیشتر دوست دارند کارمند دولت شوند و خاطرشان جمع شود که سی سال حقوق میگیرند و راحت، این مشکل دولت است که آیا میتواند به اندازه حقوقی که میدهد ، ازشان کار بخواهد. سالهاست ارباب رعیتی را برداشته اند ولی ما هنوز رعیت ماندیم، رعیتهایی که چشم بدست ارباب داریم که مشکلات را حل کند. هنوز آمادگی شرکت در جامعه ای که مردم همه وظایف را انجام میدهند و دولت صرفا با مالیاتی که از مردم میگیرد مسائل نظامی و ارتباطات خارجی را هدایت میکند را نداریم. قبل از اینکه آمادگی پیدا کنیم علوم را آوردند ، زودتر از موعد زنان را وارد جامعه کردند، زود آزادی دادند، زود خانها را برداشتند ولی ما نه آمادگی داشتیم و نه اصلا دوست داشتیم، هنوز داریم حسرت میخوریم چرا بزور حجاب را از سر زنها برداشتند و زنان را وارد اجتماع کردند ، آموزش را برای زنان رایج کردند و حق رای به زنها دادند، هنوز فکر میکنیم برای این حجاب زنها را برداشتند که بتوانند لوازم آرایش خارجی در ایران بفروشند. برداشتن آن سد بزرگ فرهنگی که هنوز گریبان زنان افغانستان را گرفته، را اینگونه تعبیر میکنیم.

 قبل از اینکه آمادگی پیدا کنیم ما را از عهد قجر به قرن بیستم آوردند و هنوز بهشت را در برگشت به گذشته میبینیم، اصلا انقلاب هم یکنوع دهنکجی به این تغییرات سریع و برای بازگشت به گذشته بود. در کشورهای دیگر همه فعالیتهای فرهنگی، تولیدی و خدماتی توسط شرکتهای خصوصی انجام میشود و دولت هیچگونه تصدیگری ندارد، اگر آمریکا و اروپا مثال خوبی نیست، چین و کره را بیاد آوریم، ولی ما از خصوصی سازی هم خوشمان نمیآید و ترجیح میدهیم متصدی همه کارها دولت باشد، مردمی را که سود کلانی بدست بیاورند را نمیتوانیم ببینیم، حتی اگر شرکتهای خصوصی دچار مشکلاتی بشوند مانند کارخانه ها و یا موسسات مالی و غیره ، باز مردم ما تجمع میکنند و از دولت تقاضا میکنند بدهیهای آنها را جبران کنند. این راهی که ما مجبور به رفتنش شدیم، بقیه مثل ترکیه، چین، کره و ژاپن هم شدند و اکنون همه آنها خود را منطبق کردند و فقط ما بلاتکلیفیم، چین شاید آخرین کشوری بود که با دنیا آشتی کرد و با ترس و لرز دروازه هایش را باز کرد و اکنون بعد از بیست سال دوش بدوش پیشرفته ترینها دارد میتازد و ما که دویست سال است پا به این عرصه گذاشتیم هنوز چیزی نشدیم، مدارس و دانشگاههایمان دولتی است و تازه همان دانشگاه آزاد هم دولتیه، کارخانه های ذوب آهن و خودروسازی و صنایع بزرگتر همه دولتی است ، بنادر،راه آهن، راهها،  تولید و توزیع نفت، بیشتر معادن، تولیدات نظامی، توزیع آب و برق و گاز و بسیاری از امور خدماتی حتی قضاوت و دادگاهها هنوز دارد دست دولت را میبوسد، و دولت کیست؟ فردی که هرگز از خود کارخانه ای نداشته و یا حتی هزار نفر را نان نداده و یا راهبری نکرده و همین آدم وقتی رئیس جمهور یا وزیر شد ، مشکلاتی را باید حل کند که تاکنون با آنها برخوردی نداشته و جالبه که موقعی که وزیر میشوند و یا رئیس جمهور، باید ثابت کنند که جزو طبقات فقیرند و مال و ثروتی ندارند و فوقش خانه ای دارند و این یعنی که آنها هم دستشان به دهنشان نمیرسیده و کارمندی بیش نبودند و یا همان رعیت خودمان! و البته که با همچین مدیرانی مشکلی حل نمیشود و بیشتر به مرهم میماند تا حل و اینگونه صنعت و کارخانجاتمان همان قدو قواره 40 سال قبل را دارند ، چون انتظار داریم دولت هم بفهمد که چی مورد نیاز است و هم سرمایه گذاری کند، خودش کارخانه اش را وارد کند، خودش تولید کند و کارخانه را بچرخاند و مگر یکی است، در تمام زمینه ها و اینگونه نه دولتها کاری از پیش بردند  نه مردم توقعشان را تغییر دادند و ما همچنان بلاتکلیف ماندیم. بیاییم دیدگاهمان را عوض کنیم و موضوعات را دوباره ببینیم.

 سعدی نام  خرداد 97

SADINAM.COM   آدرس سایت

در باره ی نویسنده

مدیر

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *