اجتماعی

تابوها در سیاست ما

تابوها در سیاست ما

تابوها در سیاست ما

تابو یا تَبو یا پَرهیزه آن دسته از رفتارها، گفتارها یا امور اجتماعی است که برطبق رسم و آیین یا مذهب، ممنوع و نکوهش‌پذیر است. برای نمونه نام بردن از اندام‌های تناسلی در محافل رسمی در بسیاری از اقوام جهان یک تابو است.

این روزها باز کشور ما آبستن حوادث خیابانی و تظاهرات و اظهار مخالفت مردم در پاره ای از نقاط کشور است. شروع ماجرا از مشهد و میدان شهدا بود (میدان شهدا سالهاست محل تجمع افرادی است که بخواست حکومت قرار است اعلام مواضع کنند  و تظاهرات مخالفین در مکانهای دیگر شهر انجام میشود)و مشهور است با لبخند رقیب رئیس جمهور انجام شده و شاید جانبداری بعدی ایشان هم حاکی از این رضایت بوده است. ولی این چراغ سبز خودی ها کار خودش را کرد و دارد به رفتاری خارج از کنترل در کشور تبدیل میشود بگونه ای که کشورهایی که ما همیشه طبل مبارزه با آنان را کوبیده ایم هم بوجد آمده و امید پیدا کرده اند که ایندفعه اتفاق قابل توجهی بیافتد. نقدی کنیم رفتار مردم و حکومت را

شعارهای تجمع اول مبارزه با گرانی بنزین بود و چند مورد دیگه که در بودجه پیش بینی شده. ما داریم تو کشوری زندگی میکنیم که از سال 57 تا کنون:

 دلار 614 برابر شده

 قیمت زمین  و ویزیت دکتر ده هزار برابر

گوشت 7894برابر

سکه 3095 برابر

بنزین و سیگار وینستون و حداقل حقوق کارگر هزار برابر

 شاخص قیمت کالا و خدمات مصرفی بانک مرکزی 720 برابر. 

پس تو این کشور همه در مقابل گرانی واکسینه شدن و دیگه افزایش قیمت اتفاق محسوب نمیشه. حالا چرا سیاستمداران ما برای بدست آوردن دل مردم و یا حتی برای تحریک آنان از حربه کنترل قیمت استفاده میکنند؟ مگر قرار نشد دولت روی هیچ کالایی سوبسید نده بجاش به مردم ماهیانه پول پرداخت کنن؟ تو خیلی از کشورا پمپهای بنزین مثل صرافیها تابلو دارن و هر روز قیمتها با بازار تغییر میکنه. چرا اگر قراره بدل مردم رفتار کنیم ، مشکلات اصلی رو حل نمیکنیم؟ ما در کشور محدودیتهای بسیاری برای مردم ایجاد کردیم. عمده آنها مربوط به اینست که میخواهیم بزور مردم بهشتی شوند!!! خیلی از مواردی که در دستور اصلی وظایف دولتهای ما بوده، هیچ دولتی در دنیا خودشو درگیر اونا نکرده. سالهاست که بیشتر وظیفه نیروی انتظامی و بسیج و گروههای امر به معروف و دادستانی و گشت ارشاد و غیره این بوده که موهای یک دختر تو خیابون دیده نشه!!! نکنه در گوشه ای از کشور یک پسر و دختر باهم راه برن. صد نفر میپریدن وسط که با هم چکاره این و یخچالتون چه رنگه و سئوالای هوشمندانه دیگه. جالبه که همه اینها نتیجه منفی داده ولی تابو حکومت شده و نمیخواد قبول کنه که به اون ربطی نداره و هزار کار مهم داره که انجام نداده و بهتره بی خیال این مسائل بشه. چه همه انرژی داره صرف میشه که نکنه دو نفری که تو هتل اتاق میگیرن به هم نامحرم باشن!!! اینهم تابوی دیگه ما در سیاست. یا اینکه آدمایی که تو این باغ و خونه دورهمند نکنه میخوان گناه کنند و بعد بخودمون اجازه دادیم پلیس و بسیج و غیره رو غیرقانونی وارد اون خونه کنیم و اصلا دعا کردیم که کاش گناهای عجیبی تو اون خونه ببینیم که هم زحمتمون هدر نرفته باشه و هم بشه برا عبرت بقیه تو اخبار بگیم. با مزه اینکه دختری که داشته با یک پسر تو مکان عمومی و خیابون حرف میزده ، دستگیر کردیم و بردیم شب تو کلانتری نگه داشتیم ، مراقبشم سربازایی بودن که هم مثل اون پسر جوون بودن و علاقه مند و هم اینکه مصونیت داشتنو وقتی شیطنتی میکردن قابل اثبات نبود!!! اینهم  راه رسیدن به وظیفه شرعی که بر گردنمون بوده. نتیجه اش هم اینکه اکثر دخترای شیطون شهر یک دوست نیرو انتظامی باید میداشتن و دلشو بدست میاوردن تا موقع گرفتاری بدادشون برسه ! گوشتو دست گربه سپردن! 

تابوی دیگه مون کنسرت و موسیقیه. هم اونو جزو هنرای هفتگانه میدونیم و هم نمدونیم چجوری باهش کنار بیایم. تو مشهد که کنسرت نباشه تازه جاهایی هم کنسرت هست ،گزارش میدیم که این مدل نورپردازی و رقص نور و هیجانی بودن آهنگها مردمو وادار به گناه و حرکات موزون و غیره میکنه! و از مردم و مسئولین تقاضای رسیدگی داریم. یعنی کنسرت هم تعطیل! چون آهنگ قراره شادابی و هیجان بیاره نه عرفان و خداشناسی. 

تابوی دیگه مون ثروته. مردمو آدمای حسودی میدونیم که اگه یکی ماشینش بهتر باشه ، اذیت میشن ، پس میخواهیم ظاهر همه رو یکجور کنیم و اینجور فاصله طبقاتی رو کم. فاصله طبقاتی که به ظاهر آدما نیست. بهر حال افرادی ثروتمندترن و برخی ضعیفتر ، گروهی ثروت نجومی دارند و عده ای فاقد نان شب و حتی سلامتی. خیلی از آدمایی که خارج میرن حتی مکه، با حسرت از ساختمانها و ماشینها و لوازم زندگی آنان تعریف میکنند و ما حسرت دیدن زندگی لوکس را هم بدل ملت گذاشته ایم. جالبه تو این زمینه هم موفقیت واقعی کسب نکرده ایم. مطمئنا نسبت فقیر و غنی امروز به سال 57 خیلی بالاتره ولی اینجا هم روش درستی برای رسیدن به خواسته مان پیدا نکردیم و باز مردم را آزار دادیم. جالبه که مصوب کردیم که ماشین بیش از 40 هزار دلار وارد کشور نشه. یعنی باز داریم حسرت دیدن ماشینهای لوکسو بدل مردم میذاریم بدون اینکه دستاوردی داشته باشیم.و همین مردم در سفرهای خارجی یا مشاهده فیلمها و اخبار خارجی باز احساس بیشتر عقب افتادگی کنن.و این سیاست مخالفت با ثروت یعنی اینکه کسی که باید کارآفرینی کنه و با ثروتش دهها و صدها نفر از مردمی که خود قادر به آفرینش شغل مستقلی نیستند رو بکار بگیره، را ترسوندیم و علاوه بر اینکه با پولاش ماشین گرون نمتونه سوار بشه ، جرئت رو کردن ثروتشو نداره و این نقطه امید کمک به مردم محرومم را خاموش کردیم.

 تابوی بعدیمون هم سرمایه گذاری خارجیه. اصلا معتقدیم که از این هشت میلیارد جمعیت جهان، هشتاد میلیونش که ماییم و چند درصد اندک از ما جاسوسن و بفکر منافع ابرقدرتها و دست درجیب بیگانه، ولی همه اونایی که خارج از کشورمونن صد در صد جاسوسن! و همقسم شدن که مارو ازبین ببرن ، اصلا هیچ کار و برنامه دیگه یی تو زندگی ندارن. هر فعالیتی که میکنن، هر ابداع، هر اختراع ، هر اعلام خبرو هر تغییری صرفا با هدف براندازی نظام ماست!!! بعد جالبه که تو خارج از هر هزار نفر ، یکی نمیدونه که ایران کجاست و باید نقشه ببری تا چشمای کورشون تازه کشورمونو ببینه. پس با این سیاست بعد از این که جسارت سرمایه گذاری مردم کشورمونو ازشون گرفتیم،اجازه آمدن سرمایه های خارجی و ایجاد کار و رونق اقتصادی کشور را هم نمیدهیم. نتیجه اینکه چهل سال است منابع ما در خلیج فارس بهره بردار ندارد و قطر و امارات و عربستان از همین منابع استفاده میکنند و با پولش نام خلیج فارس را عوض میکنند و با ثروتشان خود را پیشرفته و ما را عقب مانده میدانند و ما باز مجبور میشویم همین مردم  را در فلان شهر دور افتاده تهییج کنیم چنان فریاد خلیج فارس و مرگ برآمریکا بکشند تا صدایشان به این قدرتمندان برسد ولی مگر میرسد؟ معادن و بازارهای ما جذابیت زیادی برای بسیاری از سرمایه گذاران خارجی دارد که میتوانند کارآفرینی و ایجاد رونق اقتصادی کنند و البته سود قابل توجهی هم ببرند و این بخش آخرش را ما دوست نداریم و دنبال سازمانهای خیریه مسلمان در جهان میگردیم که سرمایه گذاری بکنند ولی لطفا سود نبرند و در غیر این صورت باز یاد استعمار می افتیم و داستانهای یکصد سال پیش. از این سیاست هم طرفی نبسته ایم ولی مردانه ادامه میدهیم!

تابوی بعدی ما خودکفاییه. همه چی را از شیر مرغ تا جون آدمیزاد میخواهیم خودمون درست کنیم. کشور رو شبیه روستاهای صد سال پیش میبینیم. الان در دنیا هر کشوری هفت هشت مزیت خود را در اقتصاد جهانی کشف کرده و تمام سرمایه اش را بر تولید و صدور آنها گذاشته و بقیه مایحتاجش را از محل درآمد این صادرات، وارد میکند.اصلن صرف اقتصادی نداره که همه کالاها در یک کشور تولید شود. بزرگترین صادر کننده های جهان، بزرگترین وارد کننده اند و اینگونه اقتصاد جهانی میچرخد. ولی ما باید این قانون را بشکنیم. اصلا ما میخواهیم غیر از بقیه باشیم. قطار شهری مشهد ساخته شد و فقط باید واگن میخریدند و شروع بکار میکرد. وسط پیگیریهای استانداری و سازمان قطارشهری و شهرداری برای خرید، یکی پیدا شد که اعلام کرد ما قطار نمیخریم، کارخانه اش را میخریم و استدلالش این بود که همین قطار را در تبریز و شیراز و اصفهان هم میخواهیم. بقول معروف برای یک لیوان شیر ، گاوش را بخریم. این نغمه بظاهر میهن پرستانه باعث شد  قطارشهری مشهد و صدها میلیارد سرمایه گذاری انجام شده ده سال بلاتکلیف بماند تا یک مسئول عاقلتر پیدا شد و اجازه خرید قطار را داد. تابوی خودکفایی ما اینجوریه! اصل خودکفایی که خوبه ولی فراموش کرده ایم ما در دنیای علم مانند یک بچه دبستانی هستیم و اصلا دانش و تجهیزات و سرمایه تولید هرآنچه لازم داریم، را نداریم. حال اگر در چند زمینه کسب علم و تجربه کردیم که نباید مانع زمینه های دیگر شود . در زمینه های دیگر هم هر وقت توانستیم و توجیه اقتصادی داشت باید خودکفا شویم ولی فکر اینکه ما دربهای کشور را ببندیم و فقط در حد دانش و تولیداتمون زندگی کنیم، همین وضعی است که ایجاد کرده ایم. ماشین چینی را مونتاژمیکنیم و بقیمت تویوتا و فورد و اپل بمردممون میفروشیم و خوشحالیم که خودکفاییم و بعد اون عرب پابرهنه یا همسایگان افغانمون با همون پول تویوتا سوار میشن . یعنی غیر از اینکه مردم ما ثروتمند نیستند دو سه برابر هم باید پول بدهند تا کالای مورد نظرشون را بخرند. حالا هیچکس بعد از 50 سال تجربه غلط و گرانفروشی خودرو و لوازم خانگی ،این شجاعت را ندارد بگوید ما در این دو زمینه هیچ توانمندی کسب نکردیم و وارداتش آزاد و برویم در رشته های دیگر تلاش کنیم و هشتاد میلیون ایرانی را اسیر و فدای 500 هزار نفری که در این زمینه ها شغل کاذب دارند، کردیم. ما داریم از 1330 یخچال درست میکنیم، هیچ تکنولوژی پیشرفته ای هم ندارد ، هنوز یک تولید کننده واقعی یخچال نداریم و همه قسمتهای اصلی آنرا از چین و کره آورده ، مونتاژ میکنند و از اختلاف قابل توجه عوارض گمرکی آن بهره میبرند و بقیه هم خوشحال که تولید ملی داریم.

تابوی آخری هم سیاست خارجیمونه. یکدسته کشورهای دور و برمون کشورهای عربیند. که اول انقلاب ضعیف بودن و هیچ چیز قابل توجهی نداشتند و ما فک میکردیم باید بیانو پای ما را ببوسند و از ما تبعیت کنند تا جهان را بهتر از اینی که هست بکنییم. اینگونه نشد و نیامدند و ما کینه بدل گرفتیم. دنیا عوض شد و رشد کردند و صاحب ثروت و تکنولوژی و نفوذ در دنیا شدند . ما هم همیشه محتاجشان بودیم یا برای سفر حج و یا برای واردات کالای مورد نیاز و غیره. با اینکه هیچوقت هیچ صدمه ای نشد که به آنها بزنیم و دائما نیازمندتر به آنها شدیم هیچ وقت آن کینه و حس برتری از یادمان نرفت و روابط معقولی برقرار نکردیم و اگر سیاستمداری هم با لبخند به آنها نزدیک شد ، جناحهای دیگرمان تلاش کردند با ترفندهایی دوری ما را تضمین کنند .حماقت بزرگ این کشورها این بود که حاضر به دشمنی با قدرتهای بزرگ نبودند و از دوستی با ما محروم شدند! ترکیه هم که در اثر قهر بودن ما در سیاست با قدرتهای بزرگ ، در این مدت با مبادلاتی که با ما داشت کشور قابل قبولی شد بعلت حضور در ناتو نمیتوانست دوست ما باشد و هنوز منتظریم که روزی سر عقل بیاید بنابراین روابط سیاسی ما با این کشور هم در بلاتکلیفیه! کشورهای اروپایی هم که آلت دست آمریکا و اسرائیلند و یک در میان ما با چند تاشون روابط بهتری پیدا میکردیم و بعد در اثر یک مقاله توهین آمیز به مقدسات و یا درپیش نگرفتن سیاستهای ما و یا طرفداری از زورگویان عالم سیاست ،باز روابطمون تیره شد. انگلیس هم که گرگی بود که تغییر ماهیت نمیداد و نمیشد روابط دوستانه برقرار کرد تازه بدرد اینکه بعضی جناحها را هم با اعلام وابستگی به اون از میدان بدر برد را  داشت. البته خریدهای ما با واسطه و بیواسطه از همه کشورهای اروپایی لاجرم انجام میشد ولی نشد که گروهی را در لیست خوبها بیاوریم و سیاست ثابتی با آنها داشته باشیم. آمریکا هم که خیلی بد هست و هر کس خوابش را هم ببیند ، گناه کرده است. هرچند با اینکه در راس دشمنانمان محسوب میشود هیچ کار بدی نشد در حقش انجام دهیم ولی همچنان در دشمنی با وی پایداریم. همه آمریکائیانی که در لبنان و دیگر نقاط با همدستی احتمالی ما کشته شده اند به اندازه مسافران آن هواپیمایی که با موشک زدند نمیشود.یک کم شبیه داستان آن مرد کاشی که مغولها دورش را خط کشیدندو گفتند پایت را از این خط بیرون نگذار و رفتند و به زنش تجاوز کردند. بعد که بقیه گفتند چرا هیچ کار نکردی ، گفت نفهمیدید، چند بار پایم را از خط بیرون گذاشتم! کشورهای خاور دور هم که در دهه اخیر مطرح شدند و بجز چین بقیه دنباله رو قدرتهای بزرگند و غیر قابل اعتماد.اما درمورد دو همسایه دیگرمان افغانستان و عراق. افغانستان تا زمانی که گرفتاری داشت ، ما کمکش کردیم وقتی مشکلاتش حل شد محلی به ما نمیذاره. فعلا دلمون به عراق و سوریه خوشه و امیدواریم اینا بی وفا نباشن!!!

سعدی نام
دی 96

SADINAM.COM   آدرس سایت

 

در باره ی نویسنده

مدیر

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *