اجتماعی

برجام بی فرجام

برجام بی فرجام

برجام بی فرجام

برجام بی فرجام شد. آنهاییکه ما را با وعده و وعید تا اینجا آورده بودند، ما را راضی کردند که کارخانه ها و تاسیسات هسته ای خود را ، خودمان خراب کنیم، کاری برایشان پیش آمد و برگشتند و ما تنها ماندیم. برای اینکه کم نیاوریم، میگوییم بدون آنها هم ما این راه را ادامه میدهیم، هرچند که اصلا راهی نیست، کوچه ی بن بستی بود برای گول زدن ما، کوچه ای که جیبمان را بزنند، پس ادامه ای ندارد،  ادامه راه فقط بازدیدهای مستمر ان پی تی است برای اینکه مطمئن شوند ما دست از پا خطا نمیکنیم و اسباب بازیی نمیسازیم که موجب دردسرشان شود و فکر اینکه ما میتوانیم اروپا و آمریکا را در مقابل هم قرار دهیم و از رقابتشان به اهدافمان برسیم ، اشتباه است و چند بار آن را آزموده ایم ، کفتارها دسته جمعی حمله میکنند. پیش بینی آن پیر فرزانه درست درآمد که توافق با آمریکا راه بجایی نمیبرد . یکبار دیگر عهدنامه گلستان و ترکمانچای تکرار شد و یکبار دیگر نماینده حکومت علی گول عمروعاص را خورد و چیزی جز تفرق و اختلاف خودیها حاصل نشد، خدا کند حاصلش خوارج نباشند.اتفاقی است که افتاده. مفسر آنها خوب میگفت که گیریم ایران به توسعه انرژی هسته ای برگردد و اصلا بتواند بمب اتمی هم بسازد، تازه میشود مثل کره شمالی. بمب اتمی که آب و نان نمیشود آنهم برای ما که جزو ملتهایی نیستیم که بخود اجازه دهیم برای رسیدن به خواسته های شیطانی براحتی از این بمب استفاده کنیم و آنرا بر سر مردمان بیگناه بیاندازیم. پس بنظر راه برگشتی وجود ندارد. ما سالها وقت و هزاران میلیارد تومان بودجه کشور را صرف توسعه انرژی هسته ای کردیم که شاید سری توی سرها دربیاوریم و در دنیای سیاست جهانی قبولمان کنند، همان خواسته کره شمالی که فکر میکرد با داشتن بمب اتمی چیزی همطراز آمریکا شده است. نمیشود گفت که کارشناسان ما بررسی کرده بودند که تنها نقص تکنیکی ما، دانش هسته ایست و به آن خاطر به این سمت رفتیم. نه، صدها شاخه علمی را ما نداریم که یکی از آنها دانش هسته ای است. این مسیر صرفا جنبه تبلیغی همراه با تهدید داشت. و چه هوشیارند دشمنان ما، در یک شب سه وزیر خارجه انگلیس و فرانسه و آلمان به ایران آمدند تا وزنه شان آنقدر سنگین باشد که سیاستمدار دلرحم ایرانی دلش نیاید به مهمانان چنین عزیزی در خانه خود جواب نه بدهد و چه خوب روانشناسی ما را میدانستند و با گرفتن موافقت ما برای اجازه بازرسی سازمان انرژی اتمی و تعلیق قسمتی از فعالیتهای هسته ای بازگشتند. پس از کنفرانس تهران که سران متفقین تهران اشغال شده را محل ملاقات خود قرار دادند تا مسیر پیروزی جنگ دوم جهانی را هموار کنند، چنین اجتماعی از سران غرب در ایران سابقه نداشت. ما با اجازه خودمان کنترل آنها را پذیرفتیم و بدنبال آن آنهمه فشار و تبلیغات ضد ایرانی و محدودیتهای اقتصادی و قطعنامه های جهانی اعمال شد و وقتی وزیر خارجه مان به وزیر خارجه انگلیس که اتفاقا در قطار و در حال سفر بود زنگ زد و خواهش کرد فقط چند سانتریفیوژ دیگر برایمان بماند، وی که در تهران با لبخند دوستانه با ما صحبت میکرد، توی هم رفت و با خشونت گفت نه آقا، قرارداد بستید، میخواستید پای قرارداد را امضا نکنید. می بینید که حاکمان جهان برای حفظ موقعیتشان شوخی ندارند.

سه وزیر خارجه انگلیس آلمان و فرانسه در تهران – بیانیه سعدآباد

درست است که 8 سالی زدیم به آن در و تجهیزات هسته ای را توسعه دادیم، البته دلمان نیامد از ان پی تی خارج شویم و گذاشتیم یکی از دربهای دوستی باز بماند و ثابت کنیم ما فقط دنبال دانش صلحجویانه هسته ای هستیم و دوست داشتیم آنها هم باور کنند و تازه در فتوایی ساخت و استفاده از بمب اتم را هم حرام اعلام کردیم. اگر هنرشو داشتیم که بمب اتم را بسازیم و در گوشه ای بگذاریم خیال همه راحت میشد و کشوری میشدیم شبیه پاکستان و هند. هرچند شاید ما را مانند بقیه کشورهای صاحب بمب اتمی راحت نمیگذاشتند چون بقیه جزئی از زنجیره قدرتند و ما میخواهیم مقابل آن باشیم و این نباید بشود. پس این استخوان لای زخم را هی تکان دادیم و دنیا را تحریک کردیم.  روز بروز فشارهای غرب  با همراهی همه جهان بیشتر و بیشتر شد تا جایی که گلوی اقتصاد را فشردند و ما نتوانستیم صادرات کنیم و یا اگر کردیم پولش را برگردانیم و نیازهایمان را تامین کنیم و راه تنفسمان بسته شد. راهی که روحانی برای برجام رفت و همه زعمای کشور علی رغم میل باطنی به آن تن دادند، راهی بود که هر کس بجز روحانی هم بود باید میرفت، غریقی بودیم که تمام آنچه در توان داشتیم باید میدادیم تا بتوانیم یکبار دیگر نفس بکشیم و آنها گذاشتند فکر کنیم دنیا با ما آشتی میکند اگر کاشته های هسته ای را در کشور از ریشه درآوریم و این هم آخرش، راه برگشت به نفس تنگی می انجامد و در پیش رو هم راهی نمانده است.این بدبختیها تقصیر خودمان هم هست،چهل ساله عادت کردیم در صدر اخبار جهان باشیم آنهم نه اخباری که دارند از ما تعریف میکنند، خبرهایی بدگویی از ما راجع به گروگانگیری اعضای سفارتخانه ها، وعده نابودی کشورها، بستن تنگه هرمز و لابد اینگونه به خود و دیگران ثابت میکنیم که دنیا از ما میترسد!! در تمام دویست کشوری که در دنیا هست، هیچکدام چون ما هر روز دنیا را تهدید نمیکند، اخبار لحظه به لحظه پیشرفتهای هسته ای و موشکی، تعداد پایگاههای برون مرزی را نمیدهد. ما اولین کشور در دنیاییم که در آن جشن کیک زرد بمب اتمی گرفتیم!!

جشن کیک زرد 

و با این تبلیغات و یا بلوفها، فکر میکنیم دشمنانمان میترسند و بیخیال ما میشوند. خود را مایه نگرانی دشمن نشان میدهیم و آنها را برعلیه خود پیوند میدهیم. روزی که برجام امضا شد برای اینکه خیالشان راحت نباشد، موشک پرتاب کردیم و روی آن نوشتیم اسرائیل باید از صفحه روزگار محو گردد و امروز دارند می آیند جلو ساخت موشک را هم بگیرند، اگر در مورد هسته ای موفق شدند پس نا امید نیستند.

 روز بعد از له کردن برجام، اسرائیل رسما به محل حضور نیروهای ما و پایگاههای ما در سوریه که اینقدر لافش را میزدیم ،حمله کرد و هموطنانمان را در کنار مردم سوریه کشت و ما که سالها برای اسرائیل خط و نشان میکشیدیم، نتوانستیم از قدرت موشکی خود برای گوشمالی این کشور کوچک استفاده کنیم چون اگر حمله موشکی دوربرد میکردیم فرصت آمریکا برای تسریع حل مشکل موشکی ما فراهم میشد و اینگونه به نیرویمان صدمه خورد بدون اینکه بشود ضربه هوشمندانه ای بدشمن وارد کرد و اینچنین در موقعیتی قرار گرفتیم که اگر کشورهای عربی چنین سکوتی میکردند، انگ سرسپردگی و دست نشاندگی میزدیم و دشمن نقشه ای کشید که از هر طرف که برویم ، جز بدبختی و فقر و شکست چیزی برای میهنمان کسب نشده است.

حمله به محلهای استقرار ایران در سوریه توسط اسرائیل

چه شد که به اینجا رسیدیم؟ چرا ما لقمه بزرگتر از دهانمان برداشتیم؟چرا هدفهایی برای کشور تبیین کردیم و با صدای بلند آنرا فریاد زدیم که چهل ساله به آن نزدیک هم نشدیم؟ آنچه که ما بعنوان پیروزی از آن یاد میکنیم احتمالا اشتباه برداشت ماست.ما در سیاست جهانی کارگردان نیستیم، بازیگر خوبیم، نقشهایی که در افغانستان ، عراق و سوریه بازی کردیم، نقشهایی بوده که کارگردان به آن احتیاج داشت. تا زمانی که کارگردان خواست، ما در افغانستان موفق بودیم و بعد یهو همه چی تمام شد. نقشی که در عراق بازی میکنیم در کنار حضور قدرتمندانه آمریکاست و اگر واقعا روزی به دولت دوست، عراق فشار بیاورند، حضور حتی یک ایرانی در آنجا غیر ممکن خواهد شد، حکومت فعلی عراق با تایید آمریکا ایجاد شده و هیچ احساس خطری از آن ندارند و ما نباید حضورمان در عراق را بحساب حماقت غرب یا استیصال او بگذاریم. در سوریه با هزینه خودمان نقشهایی را بازی کردیم و البته تا حدودی سیاستهای ما هم اعمال شده ولی فراموش نکنیم هر روز غرب تصمیم بگیرد، حضور و رفت و آمد حتی یک ایرانی به سوریه را به بلوایی جهانی تبدیل میکند. فرق ما با بقیه کشورهای دورو برمان اینست که آنها هم با بزرگ و کوچک درگیر میشوند ولی برای تامین منافع و نفوذ خودشان و هرگاه جهت فلش تغییر کرد ، برمیگردند ولی ما نه حساب منافع خود را داریم و نه سرمایه و مردممان، بر اساس رویایی دست نیافتنی به پیش میرویم و چون هنوز نه توان نظامی و نه اقتصاد و نه نفوذ لازم برای تحقق این رویا را نداریم، تمام وقت و سرمایه مان تلف میشود و دنیا را هم با خود درگیر میکنیم.

در این چهل سال چه کردیم؟ ما اقتصاد موفق دولتی نداریم شبیه آنچه کشورهای کمونیستی درپیش بودند، اصلا معتقد شدیم دولت مدیر خوبی نیست هرچند در اصل 44 قانون اساسی حکم کردیم که تمام صنایع بزرگ، صنایع مادر، معادن بزرگ،بانکداری، بیمه و بازرگانی خارجی باید در اختیار دولت باشد و البته این هدیه طرز تفکر مارکسیستی حاکم آنزمان بر فضای فرهنگی کشورمان بوده است ، پس پا در هواییم هم صنایع در دست دولت است و طبق قانون باید باشد هم می اندیشیم که درست نیست. کارخانه های ذوب آهن، اتومبیل سازی،دخانیات ، پالایشگاهها و کارهای بزرگ خدماتی مانند مخابرات و تهیه و توزیع آب و برق و گاز و دانشگاهها ، دولتی است  ولی هر چند سال یکبار تصویب میکنیم که اینها به بخش خصوصی منتقل شود و همین بلاتکلیفی باعث شده که صنعت خودرو درست در همان مرحله تولید پیکان و کادیلاک سال 57 است، هنوز مونتاژکاریم و هر روز یک ماشین جدید، پس رفت هم کردیم، در سال 57 کادیلاک آمریکایی یعنی بهترین و لوکسترین خودرو دنیا را مونتاژ میکردیم ، بعد به مونتاژ پژو رسیدیم، آنهم نه محصول روز فرانسه ، مردممان را مجبور کردیم یک مدل پژو 405 را سی سال سوار شوند و یک مدل پراید، بگونه ایکه کشورهای مبدا این محصول، دیگر آن را نمیشناسند و حالا رسیدیم به مونتاژ ماشینهای چینی و اینگونه باید بفکر مونتاژ ماشینی از پاکستان و یا یک کشور آفریقایی برای 10 سال دیگر باشیم. و اینها اصلا تولید ملی نیستند، کارخانه هایی است که دولت را بگروگان گرفته اند یعنی دولت جرئت ندارد کارگران مازاد آن را اخراج کند و یا تغییری در مالکیت آن بدهد همینطور کارخانجات ذوب آهن و نساجی و غیره. پس اقتصاد دولتی غلطی داریم که دوست داریم از آن فاصله بگیریم ولی تا حالا نشده است. بخش خصوصی هم رشد نکرده چون از آن هم میترسیم، با اینکه استخوانهای کمونیست در روسیه و چین هم پوسیده، ولی ما هنوز سرمایه دار را زالوی اجتماع میدانیم نه کارآفرین! پس نمیگذاریم بخش خصوصی رشد کند و یا تلاش کنیم اعتبارات عمرانی را بصورت وام در اختیار کارآفرینان قرار دهیم تا خطهای برنامه بودجه کشور اینگونه پیش یرود و دولت کنترل کننده بماند ، کاری که حتی عربستان هم انجام میدهد. تازه اگر سرمایه داری هم در کشور بزرگ شد با کمک سازمان اطلاعات نقصی در آن پیدا کردیم و کل سرمایه او مصادره شد و به مردم گفتیم با سوء استفاده به اینجا رسیده است مانند رمضانی در دهه هفتاد. اگر دست ما به صاحبان شرکتهای زیمنس و تویوتا و جنرال موتور و کوکاکولا که در کشورشان افتخار آن کشور محسوب میشوند ،میرسید چه میکردیم؟ اینهم یکی از اختلافات طرز فکر ایرانی و غیر ایرانی، پیشرفت و کارخانه و دانشگاه را دوست داریم، اگر متولی آن دولت باشد، میگوییم برای لفت و لیس و سوء استفاده خودشان درست کرده اند، اگر خصوصی باشد ، مطمئنیم که خون مردم را مکیده اند که بزرگ شدند و نتیجه اینکه پس از 40 سال هنوز صفر صفریم، نه اقتصاد دولتی داریم نه خصوصی و اینگونه کشورهایی که 40 سال پیش در بربریت بسر میبردند، اکنون از ما جلوترند. در این چهل سال صنعت و اقتصاد بهبودی نداشته و تمام نیروی ما در جاهای دیگری به هرز رفته است. صرف گشتهای ارشاد که در کشور مراقبت کنند موی دختری از زیر روسری دیده نشود، جوانان در کوچه ها بازی نکنند تا نکنه متلکی به زن و دختر عابر بگویند، کنترلچیهای ما مراقب بودند که حتی در پشت پرده ساخت فیلمها هم دو نامحرم با هم تماس پیدا نکنند و گناهی در کشور حادث نشود و عرش خداوند به لرز درنیاید و هنوز کودکان این کشور نمیدانند چرا در فیلمها ، شوهران روی کاناپه میخوابند و زنشان روی تخت در حالیکه پدر و مادرشان روی یک تخت میخوابند تازه زنان در فیلمها، حتی جلو شوهر و پسرشان هم در خانه روسری دارند ولی مادرانشان بدون روسری. البته چون با خارجی هم مخالف بودیم و همه را جاسوس میدانستیم و از طرفی دلمان رضایت نمیداد فرزندانمان را برای تحصیل به خارج بفرستیم مبادا به گناهی آلوده شوند، لذا کارها را بر اساس همان دانش نیم بند موجود در کشور انجام دادیم و سدها و بندها ساختیم و ارومیه و کارون و زاینده رود خشک شد 

 دریاچه ارومیه حالا و قبلا

و استان خوزستان بعلت ریزگردها غیرقابل زندگی  و گونه های زیادی از جانوران نابود شدند و پرنده های مهاجر کاهش پیدا کردند و با توسعه بی رویه تولید محصولات کشاورزی در این کشور نیمه بیابانی، آب دارد به بزرگترین مشکل کشور تبدیل میشود.

خوزستان در ریزگردها

سعدی نام اردیبهشت 97

SADINAM.COM   آدرس سایت

در باره ی نویسنده

مدیر

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *