قصه نبش قبر2

قصه نبش قبر2

چادرنشینها مدرسه به خونمون نزدیک نبود، جایی که زندگی میکردیم جزو مناطق تازه ساز بود و هنوز یک تیکه هایی بینش ساخته نشده بود و بیابون بود. برای رسیدن به مدرسه باید از این زمینهای خالی رد میشدیم. اون سال ما تازه به این شهر اومده بودیم و کلی پرس و جو کردیم که کجا […]

بیشتر بخوانید
 قصه نبش قبر 1

قصه نبش قبر 1

داستان خاطرات قدیمی با تشر بابام ،برا نماز صبح از خواب پریدم تو اون روز سرد از زیر کرسی در اومدن سخت بود، مادرم با چادر نماز ، وسط اتاق داشت نماز میخواند. همه توی یک اتاق سرد ، زیر کرسی میخوابیدیم. یاد اون روزی افتادم که کرسی بخار کرده بود و هممون بحال استفراغ […]

بیشتر بخوانید
 میدان زدگی در مشهد

میدان زدگی در مشهد

میدان زدگی در مشهد “میدان زدگی ” بلایی است که از ابتدای دهه 70 مشهد را فرا گرفت و هنوز که هنوز است این تب لاعلاج ادامه دارد و علیرغم پیشرفت سرسام آور علم ، از جمله علم ترافیک ، این بدبختی دامان مشهد را ول نکرده است.  مشکل از آنجا شروع شد که شهرداران شهرها […]

بیشتر بخوانید