مفاخر دوملیتی ایران
در زمان انقلاب 57 مردم ایران بوجد آمدند که کشور در دستانشان قرار گرفته است . کشوری که قبل از آن در اختیار خاندانهای سلطنتی قرار داشت که از هر خاندان احتمالا دو سه نفرشان باهوش و شجاع و کشورگشا و مردم دوست از کاردرمی آمد و مابقی بی عرضه و نالایق و کشوربربادده بوده و با ثروت و حیثیت ایرانی به خوشگذرانی و عیاشی می پرداختند و با ظلم و ستم خود و عمالشان خون مردم را در شیشه میکردند.. از220 سال حکومت هخامنشی 70 تا 90 سال کشور توسط پادشاهان توانمند مدیریت شد و در آخر با شکست از اسکندر همه چیز بر باد رفت. اشکانیان 470 سال بر ایران حکومت کردند و تنها افراد صاحب نام آن اشک اول و اشک ششم و اشک نهم و اشک سیزدهم و چهاردهم از 29 پادشاه این سلسله، بودند.ساسانیان با 427 سال حکومت، از میان 40 پادشاه، فقط 6-7 پادشاه لایق بخود دید و آخر هم کشور را مفتضحانه به مشتی عرب پابرهنه واگذار کردند. پس از پیروزی انقلاب معلوم شد که ایران و ایرانی در درجه دوم اهمیت قرار دارد و حاکمان وقت بیشتر علاقه مندند اسلام ناب محمدی و دنباله حکومت علی را بنیان بگذارند و ایجاد یک حکومت شیعه مدنظر بود و همه مقیاسهای موجود ، اعتقاد شد و سابقه مذهبی افراد و گناهان کرده و نکرده و لذا علم و هنر و ملیت و میهن پرستی و تاریخ ایرانی به موضوعاتی که فرصتی برای رسیدگی به آنها در آن جنگ و دعواها پیدا نمیشد تبدیل شد،آنهم در فضایی که یک فرد با عکس با کراوات ، فارغ از درجه علمی و هنری وی، اگر شایسته اعدام نبود حداقل تفاله زمان شاه نام میگرفت و مطرود جامعه . ناگهان همه افراد تحصیل کرده خارج که حسب توانمدیهای علمی و مدیریتی، مشاغلی را در زمان شاه داشتند ، خودفروخته محسوب شدند، هنرمندانی که فیلم ساخته بودند بعلت بازی در فیلمی که پای عریان دختری درآن بچشم میخورد ، گمراه و مروج فحشا نامیده شدند و اساتید دانشگاه هم بالاخره یکبار با شاه یا مقامات ارشد وی در جلسه ای عکس داشتند و گناهی نابخشودنی را بدوش میکشیدند، نوازندگان و خوانندگان و هنرپیشه های زن که بدون بحث جهنمی بودند و شاعران هم مگر میشد در شعرشان از می و مطرب و دلبر چیزی پیدا نشود ، نقاشان با کشیدن صورت انسان بر اساس روایات اسلامی در آتشند، کارخانه داران و صاحبان سرمایه زالوهای اجتماع و مرفهان بی درد بودند. حاکمان جدید از همه مظاهر حکومت پهلوی بدگویی کردند بی حجابی زنها و حضورشان در خیابانها و مدارس و دانشگاهها و ادارات ترویج فحشا بود بانکها ضد اسلام و ترویج ربا در کشور، هنر و سینما برای به ابتذال کشیدن جامعه، مدارس و دانشگاهها ترویج دهنده فرهنگ غرب و غرب زدگی و صنایع کشور، صنعت مونتاژ وابسته به غرب بود و قاعدتا همه چی باید برمیگشت به قبل از پهلوی یعنی قاجار.
جنگ بین حاکمان جدید و همه آنانکه مقاومت میکردند کشور به دوران قاجار برنگردد، جنگ آسانی نبود، مجموعه ملی گرایان، روشنفکران،دانشجویان، نویسندگان، تحصیلکرده ها و حتی کمونیستها رهبری انقلاب که رهبری مذهبی بود را پذیرفته بودند و اصلا کسی مخالف پررنگ شدن مذهب در کشور نبود و دلشان میخواست ضمن حفظ ارزشهای اسلامی که تحت لوای آن، انقلاب به پیروزی رسیده بود ، کشور هم همگام با حرکت جهانی، به جلو حرکت کرده و حتی بتواند قسمتی از عقب افتادگی علمی خود را نسبت به غرب جبران کند. ولی روحانیان تازه حاکم شده احساس میکردند در 50 سال حکومت پهلوی جایگاه آنان و جایگاه دین در تصمیمات کشوری کمرنگ شده و از طرفی این اولین بار بود که امکان یک حکومت مذهبی برهبری روحانیان شکل میگرفت. مردم هم که با جدایی 50 ساله حکومت از روحانیون، و با اطمینانی که رهبران انقلاب در ابتدا داده بودند که قرار است فقط مراقب باشند نه اینکه حکومت را بدست بگیرند، حضور پررنگتر روحانیون را سوپاپ اطمینانی برای جلوگیری از انحراف سیاستمداران میدانستند.
امام خمینی: بر حکومت آینده نظارت عالیه خواهم داشت
اینگونه انقلاب پس از بهمن 57 به پیش رفت وتا مرداد 58 ، از چاپ تعدادی از روزنامه ها مانند آیندگان، پیغام امروز و آهنگر و تهران مصور، فردوسی و غیره بتدریج جلوگیری شد ودر خرداد 59 دانشگاهها تعطیل شد و پایگاه اصلی تحصیلکرده ها برای ابراز نظراتشان از دست رفت ولی هنوز مقاومت بنی صدر بعنوان رئیس جمهور کشور دربرابر یکجانبه گرایی مذهبی وجود داشت و او درعین ابراز همدلی برای حفظ شعائر مذهبی و تقدیس مقدسات ، پیگیر هدایت کشور بگونه ای که با بنیانهای علمی روز و اصول دیپلماسی جهانی هم بیگانه نباشد ،بود ولی روحانیان حاکم آنرا همدستی با بیگانه ، اسلام ستیزی و غرب زدگی میپنداشتند و در خرداد 60 همه پایگاههای مخالفان فرو ریخت ، جبهه ملی بعلت مخالفت با تصویب اجرای لایحه قصاص حکم ارتداد گرفت و از دایره خارج شد البته لایحه قصاص تقریبا بطور رسمی هرگز اجرا نشد و زمانه برای سنگسار کردن و قطع دست و گردن زدن و پرت کردن از بلندی و شلاق زدن مجرمان آمادگی نداشت ولی عشق روحانیان حاکم صرفا اجرای قوانین زمان حضرت علی بود و به شرایط زمانی توجهی نداشتند . بنی صدر هم در خرداد 60 سقوط کرد و گروههای چپ و ملی گرای دیگر هم ناگهان در مقابل موج بزرگی از یورش قرار گرفتند و نابود شدند. و کشور برای برگشتن به 50 سال قبل و زمان قاجار آماده شدالبته بسیاری از سبوها شکسته بود و آبها ریخته و نمیشد تاریخ را بعقب برد و با بسیاری از تغییرات مجبور شدند کنار بیایند و یا تغییر مختصری در آن بدهند.در سال 62 قانون حجاب اجباری بدون حضور هیچ مخالفی تصویب شد و بر اساس آن هر زنی که حجاب اجباری را رعایت نکند 62 ضربه شلاق مجازات دارد و جالبه که شلاق زدن هم تقریبا بعد از قاجاریه در حال منسوخ شدن بود. و حکومت که روش رضاشاه را برای رفع حجاب بکمک باتوم محکوم کرده بود حالا خود داشت این ضایعه را بکمک شلاق به حالت اول برمیگرداند و در جامعه شعار پیشرفته یا روسری یا توسری را مرسوم کرد!
یکی از قوانینی را که حکومت برنگرداند همان قانون حق رای زنان بود که تمام ماجراهای 15 خرداد 1342 در مخالفت با حق رای زنان که غیر اسلامی محسوب میشد، شکل گرفت.
نامه های مخالفت امام خمینی با حق رای زنان در سال 1341
و با برگشت جامعه به سده های قبل، دیگر جایی برای بازی بسیاری از تحصیلکرده ها ، نویسندگان، حقوقدانان، تاریخنگاران، هنرمندان و غیره در کشور وجود نداشت و کشور مشی بسیار ساده اندیشانه ای را در پیش گرفت و درصدر قرار دادن مردم فقیر و ضعیف و کم سواد جامعه بعنوان مستضعفان شعار کشور شد و این گروه هم خود احتیاج به هدایتگر داشته و قدرت پیشبرد عاقلانه کشور از آنها برنمی آمد.کم کم گروههای مطرود مجبور به ترک کشور و زندگی در کشورهایی که روزی محل تحصیلشان بوده و یا امکان زندگی در آنجا هست ،شدند. در درجه اول آمریکا و کشورهای اروپایی ، تبدیل به کشورهای هدف شدند و بعد از سر ناچاری ، هر کشوری در این لیست قرار گرفت. پس از خرداد 61 که تقریبا سرزمینهای اشغالی عراق بازپس گرفته شد، جنگ بدون هیچ نتیجه ای با تلفات و خسارات فراوان تاسال 67 ادامه پیدا کرد و خانواده های زیادی برای فراری دادن فرزندانشان از رفتن به سربازی و کشته شدن در چنگ، راههای غیرقانونی فرار از کشور را درپیش گرفتند و اینگونه دومین نسلی که نمیتوانست به کشور برگردد، شکل گرفت، نسل اول که بنوعی ضدانقلاب و غربزده و مرتد و بیگانه پرست و جاسوس و شاه پرست محسوب میشدند و نسل دوم هم با خروج غیرقانونی از کشور تحت تعقیب و فراری بودند. متاسفانه با سیاستهای رادیکال حاکمان کشور، ایران روزبروز از جامعه جهانی دور و طرد شد وما تبدیل به ملتی بدوی شدیم که در سالهای قبل زندگی میکند و لذا موج سومی برای فرار از این عقب ماندگی علمی، فرهنگی، اقتصادی در سالهای پس از جنگ جهت مهاجرت از ایران شکل گرفت و این موج در دهه 80 که احتمال تهاجم جهانی به کشورمان مانند آنچه در افغانستان و عراق اتفاق افتاد، به تمایلی عمومی تبدیل شد و علاوه بر کشورهای اروپایی ، کانادا، استرالیا ، کشورهای آسیای شرقی و جمهوریهای شوروی در لیست هدفهای مهاجرتی قرار گرفتند و شرکتهای فراوانی در دنیا برای درآمدزایی از خواسته مهاجرت ایرانیان تاسیس شدند. و چنان بصورت اپیدمی درآمده که قسمت عمده ای از مدیران ارشد دولتی، نمایندگان مجلس، وزرا و خانواده آنان، پاسپورت یک کشور غیر ایران و گرین کارت را در جیب دارند که درصورت بدتر شدن کشور بتوانند بلافاصله کشور را ترک کنند و به مدیران دوتابعیتی مشهورند.
در این چهل سال تمام تلاش حاکمان کشور صرف برگرداندن عادات مردم به رسوم اسلامی و حفظ حجاب و اصول ساده جوامع زمان قاجاری شد و تندروترها حتی عید نوروز و چهارشنبه سوری را نماد آتش پرستی دانسته و تلاش کردند ایرانیان فقط به دستورات اسلامی بیاندیشند و ملیت و ملی گرایی که در مذهب جایی ندارد را فراموش کنند و اینگونه ناگهان تمامی شخصیتهای ایرانی بیگانه شدند و شاهان که غیر قابل دفاع بودند، شاعران و نویسندگان و بزرگان ادبی و تاریخی کشور هم هر کدام به علتی مغضوب شدند. تمامی شخصیتهای ملی ما سنی بودند که کسی از حاکمان فعلی قصد بزرگداشت آنها را ندارد، ابومسلم خراسانی که از سرداران ایرانی است که بساط امویان را برچید و موسس سلسله عباسیان شد و چون در زمان عباسیان به برخی از امامان جسارت شد، گناهکار شناخته شد و حتی تیم فوتبال مشهد که به این نام نامیده میشد را محبور کردند تغییر نام دهد و یا خیابان ایرج میرزا را تغییر نام دادند که لابد این شاعر هم معصوم نبوده و گناهی از او سرزده است. اینگونه کشور همه علائقش را باید فراموش میکرد و فقط به بعد مذهب می اندیشید که حداقل اگر در این دنیا زندگی خوبی نداشته، شاید در آن دنیا در گوشه ای از بهشت جایی را دست و پا کند. و غیر از ایرانیان زنده که یرای پیداکردن جایی که بتوانند زندگی معمولیی در آن داشته باشند، مجبور به ترک کشور و اقامت در سرزمینهای بیگانه شدند، مشاهیر کشور هم دچار بی مهری و ناامنی شده و دیگر کسی با اطمینان از سوابق درخشان و تلاشهای بی پایان آنها یادی نمیکرد و برخی وصله ای بودند که بزور بدامان این کشور کاملا مذهبی چسیبده بودند، ناچار شدند بیکار ننشینند و این همه بیمهری را تحمل نکنند و شیوه دوملیتی بقیه ایرانیان را درپیش بگیرند.
مولانا جلال الدین رومی یا مولانا جلال الدین بلخی که ما او را مولوی میشناسیم و همه یکصدا عاشق اویند، متاسفانه بشدت سنی بوده و در مخالفت با امام حسین گفته
این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند /چون نشاید بر جهود انجیل خواند
کی توان با شیعه گفتن از عمر /کی توان بربط زدن در پیش کر
از علی آموز اخلاص عمل/ شیر حق رادان مطهر از دغل
چون عمر شیدای آن معشوق شد/ حق و باطل را چو، فاروق شد
و چون فکر کرده که دیگر جایگاهی در ایران ندارد تابعیت ترکیه را در 2007 پذیرفته و افغانستان هم در تلاش است که او را افغانی به ثبت برساند. ابن سینا هم ملیت ترک را قبول کرد هرچند ازبکستان هم ادعای او را کرده است، دولت ترکیه ابوریحان بیرونی را هم ترک میداند و همچنین قهوه خانه را که اولین بار در زمان شاه طهماسب صفوی در قزوین داشتیم را از آن خود میداند و توانسته در یونسکو بنام خود بثبت برساند
آرامگاه ابوعلی سینا در همدان
جمهوری آذربایجان نظامی گنجوی را بنام خود ثبت کرد و همچنین چوگان ورزش ایرانی و شب یلدا و موسیقی شمال خراسان را.
کتابهای نظامی گنجوی
افغانستان فردوسی را به تابعیت خود درآورده و در تلاش است پوریای ولی را بنام خود ثبت کند. قزاقستان فارابی را جزو مفاخر آن کشور میداند و ترکیه هم اعتقاد به ترک بودن او دارد. امارات متحده بادگیر را که زینت بخش معماری یزد است ،جزو هنرابداعی خود ثبت نموده و نان لواش به مالکیت فرهنگی ارمنستان درآمد و کاوه آهنگر را تاجیکستان تصرف نمود.
اکنون تنی چند از مشاهیر ایرانی هنوز باقیمانده اند که بخاطر تخلفاتی که کردند جایگاهی در کشور ندارند و چشم امیدشان به ملتی دیگریست که تابعیتشان را بپذیرد و بزرگداشتی از آنان داشته باشد.
یکی از اینها سعدی شاعر نامدار ایرانی است که عمر را تا حد پیامبری بالا برده و در مدح خلفای راشدین شعر دارد.
دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی…گر خواجه ی رسل نبدی ختم انبیاء
نخستین ابوبکر پیر مرید…عمر پنجه بر پیچ دیو مرید
خردمند عثمان شب زنده دار …چهارم علی شاه دلدل سوار
آرامگاه سعدی در شیراز
عطار هم با شعرهایی که در مدح خلفای راشدین گفته هیچ امیدی به محبت حاکمان کشور نداشته و دنبال گذرنامه دوم است که میگوید:
صدیق مطلق آنکه پس از مصطفی به حق
شایسته از او نبود هیچ پیشوا
در باخت مال ودختردرپیش یار غار
جان هم بباخته است به او یار بی دغا
فاروق اکبر آنکه چو طاها وهو شنید
در های هوی آمد وشد صید طاوها
امیر اهل دین استاد قرآن
امیر المومنین،عثمان عفان
و فکری هم به حال خیام کنید که در مقابله با خدا گفته:
ابریق می مرا شکستی، ربی، بر من در عیش را ببستی، ربی
من مِی خورم و تو میکنی بدمستی، خاکم به دهن مگر تو مستی، ربی
و در جای دیگر گوید:
گویند بهشت و حورعین خواهد بود آنجا میناب و انگبین خواهد بود
گر ما مِی و معشوقه گزیدیم چه باک؟ چون عاقبت کار چنین خواهد بود
البته نباید از حق گذشت که ایران زیر و بم بسیاری در طول تاریخ داشته و زمانی بر هند ، مصر ، ترکیه فعلی ، افغانستان، ترکمنستان ، جمهوری آذربایجان، گرجستان و ارمنستان، تاجیکستان و ازبکستان، سوریه و عراق و لبنان ، یمن و کشورهای حاشیه خلیج فارس هم حاکمیت داشته است و تمام مشاهیری که در زمان حاکمیت ایران شکل گرفته اند ، علاوه بر اینکه به ایران تعلق دارند به زادگاهشان هم متعلقند و بسیاری از مشاهیر را نمیتوان به
نام یک کشور ثبت کرد مثلا زادگاه نظامی گنجوی جمهوری آذربایجان است ولی کتابهای نظامی گنجوی به فارسی است و مولوی که اکنون بنام ترکیه ثبت شده ، هیچ اثری بزبان ترکی ندارد و درپایان امیدواریم حاکمان کشور دست از یک بعدی فکر کردن بردارند و جلو تاراج مفاخر کشورمان را توسط همسایگان محترممان بگیرند.
نقشه ایران در زمان ساسانیان
سعدی نام خرداد 97
SADINAM.COM آدرس سایت