اجتماعی

خندوانه

خندوانه

خندوانه

تقدیم به رامبد جوان

خندوانه به ابتکار رامبد جوان از سال 1393 در شبکه نسیم آغاز به پخش کرد و خیلی سریع طرفداران زیادی برای خود دست و پا نمود. خندیدن به سبکی نو هدف اصلی این برنامه شد و همین، جذابیت این برنامه را دوچندان ساخت. از دهه 70 برنامه های طنز زیادی عمدتا با مدیریت مهران مدیری تهیه شد تعدادی از آنها هم بسیار موفق بود ولی اساس آنها بهم خندیدن است و یا بدیگران خندیدن و تمسخر دیگران و اجرای آن در استودیوها انجام میشد و ارتباطی با بیننده خود نمیتوانست برقرار کند . مشخصه خوب خندوانه زنده بودن آن است و اجرای آن در حضور گروه قابل توجهی از مردم و همچنین ارتباط با خیل بیننده های تلویزیونی از طریق پیام و سایت، هدفش هم باهم خندیدن است و اینگونه ناگهان برنامه را جایگاهی مردمی بخشید .

 خندیدن و خنداندن در کشور ما، کاری عاری از گناه نیست و براحتی انگشت اتهام بسوی خنداننده دراز خواهد شد و دراین صورت عاقبتش با کرام الکاتبین است. یک ژست مذهبی غلطی که در کشور ما گرفته شده، مخالف نشان دادن مذهب با خنده و خوشحالی و شادی است و هرگونه شادی و شادمانی را ناشی از بیدینی و بیقیدی شادی کننده میخوانند و این کاشته غلط ذهنی، مردم ما را سالهاست دچار بلاتکلیفی کرده که همیشه خود را باید در تنگنایی ببینند که یکطرفش مذهب است و طرف دیگرش زندگی است که نیازمند شادی است.  این سوغات شهرنشینان مخالف ترقی و تمدن و سنتگراست که پس از مشروطه بوجود آمدند و مشروعه نام گرفت و اصالت ندارد ، تمامی اقوام ما رقصها و سرودها و آهنگهای اصیل خود را داشته اند و در جشنها و عروسیها و به هنگام برداشت محصول و تولد فرزند و زادوولد احشام و همچنین پیروزیهای نظامی به رقصها و پایکوبیها میپرداختند. همه ما رقصهای کردی و لری و ترکی و لزگی و ترکمنی و عربی, رقص چوب تربتی و و رقص بلوچی و رقص و آهنگهای بوشهری را میشناسیم.

 

 پس این پدیده نوظهور، سنت ایرانی و اسلامی نیست که اگر بود ما نباید ظرف این 1400 سال این سنتها را در اقواممان میداشتیم. این پدیده نوظهور یکصد سال است که در میان مردمی که شهرنشین شدند و دیگر نه به فرهنگ گذشته خود اتکا داشتند و نه فرهنگ جدیدی را جایگزین آن کردند، ایجاد شد، مردمی که با این شیوه خواستند مشروعیت را جایگزین مشروطیت کنند. این فرهنگ غلط در مخالفت با حکومتها که مشوق جشن و شادی بودند، تلاش کرد با دوری از شادی به گریه برای امام حسین و سایر امامان پناه ببرد. رضاشاه دردوران حکومتش جهت کاهش خرافات و افراطهای مذهبی جامعه زمان قاجار که مانع ایجاد مدارس جدید و هر کار نوی بود، محدودیتهایی برای قدرت روحانیون و ممنوعیتی برای مراسم مذهبی از جمله سوگواری امام حسین قایل شد که باعث تبدیل یک روز سوگواری امام حسین به مراسمی دوماهه شامل محرم وصفر و برتری بخشیدن این امام بر تمامی امامان و پیامبران از این لحاظ، پس از وی بود. سنتگرایان تلاش کردند عید نوروز را به هر بهانه ای، عزای عمومی اعلام کنند و از سایر جشنها به بهانه محرم و صفر و دهه های فاطمیه و ماه رمضان فرار کنند و اینگونه بتوانند به حکومتهای به زعم اینان، مشروطه و بیدین، دهن کجی کرده و شریعت خود را بالای سرشان پیش ببرند. در این صد سال دیده ایم که رهبران مذهبی به بهانه کشته شدن چند نفر، عید نوروز را عزا اعلام کرده ولی در همان حال اگر برخورد با عیدی مذهبی داشتیم در همان زمان عزا، آن مناسبت مذهبی را گرامی میداشتند و این تناقض را کسی به رخ نمیکشید.

 این فرهنگ که با افتخار نام مبارزه منفی با حکومتها را بخود گرفت و متاسفانه بسیاری از روشنفکران یکصد سال اخیر هم از آن تبعیت و طرفداری کردند، مردم را همچنان در بلاتکلیفی نگه داشته بگونه ای که در دهه 60 ،دیدیم که آنقدر شور شد که روحانیون و سردمداران این رسم غلط بخود اجازه دادند که حتی در عروسیها هم  یادی از عزای امام حسین کنند و حتی بخود میبالیدند که مردم آنقدر مذهبی اند که در شادیها هم از ائمه اطهار غافل نمیشوند. با حاکمیت مردم متوسط و ضعیف شهری بر مملکت پس از انقلاب، فرهنگ مقاومت در مقابل شادی و ارجحیت عزاداری چنان حاکم شد که اقوام و روستاییان که فرهنگ درست و مشخصی را در جشنها داشتند، از ابراز آن وحشت کردند و تقریبا در دهه 60 کمتر صحبتی از رقصهای محلی و موسیقی محلی و سایر رسوم بمیان آمد. این نوع طرز تفکر با حکومت روحانیون پس از انقلاب خودش را حادتر نشان داد بگونه ای که تمام موسیقیدانان و ترانه سرایان و صاحبان سایر هنرها با ترس و لرز هنر خود را عرضه میکنند و چنانچه روحانی کوچک یا بزرگی در گوشه ای از کشور با آن مخالفت کند، هیچ فرد ونهادی قدرت دفاع از آن هنر و هنرمند را نخواهد داشت وتنها همراهی گروهی نادان در مخالفت با کار هنری مزبور را شاهد خواهیم بود. در این چهل سال بارها شاهد بودیم که اجرای زنده موسیقی و ترانه در تلویزیون رایج شده و گروههای موسیقی به اتفاق خواننده در صفحه تلویزیون ظاهر شده و به اجرا پرداخته اند و پس از چندی ، دیگر دیده نشدند و یا خواننده را نشان داده ولی نوازندگان را سانسور کردند و گاهی خواننده را با سر نوازندگان شاهد بودیم و سازهای موسیقی را نباید نمایش میدادند، گویا دیدن ساز بمثابه رویت عورت نامحرمان حرام است، چندی بعد کلا ترانه و آواز، از برنامه های تلویزیونی حذف شده است، که ناشی از اعتراض یک مقام مذهبی بوده و چون هیچ فرهنگ پایداری وجود ندارد، هیچ مدافعی پیدا نمیشود تا بتواند از تمام و یا قسمتی از اجرای این هنرها دفاع کند. این قطع و وصلهای چهل ساله نشان میدهد که این بلاتکلیفی دست بگریبان سردمداران کشور نیز هست که گروهی برای راضی کردن جمعیت 80 میلیونی کشور، معتقد به اجرای برخی از هنرها در تلویزیون و مجامع عمومی هستند و گروهی تندروتر آنرا مخالف مذهب قلمداد کرده و با تهدید، موفق به حذف آن میشوند.امام این شجاعت را داشت که شطرنج و ماهی اوزون برون را علی رغم مخالفت بسیاری از مراجع ، حلال اعلام کند، ولی هیچ مرجعی  شجاعت نداشت که هنر موسیقی و یا بخشی از آن  را بگونه ای قابل فهم برای مردم مباح اعلام کند و میرزای شیرازی هم پیدا نشد که آن را کلا تحریم کند و این بلاتکلیفی باقیست و باقی میماند و اگر مسوولی جشن با موسیقی و خواننده برپا کند که محلی باشد و یا از سیما پخش شود، هیچکس را یارای آن نیست که استدلال کند که حرام نیست و کافیست مردی که خورده مشکلی با صاحب مراسم دارد خبر شود و بیاید و فریاد برآورد که وا اسلاما ، اسلام از دست رفت، آنگاه مرجع تعیین صحت و سقم نداریم و بنا را بر درستی همان مرد بد طینت میگذاریم و صاحب مراسم شبهایی را در کلانتری میخوابد که تا قبل از تعیین تکیف این مهم، خودسرانه اقدام به برپایی چنین مراسمی نکند. 

نابسامانی درحدی است که گروه رقص چوب تربت در حضور معاون وزارت ارشاد برنامه اش را انجام میدهد و معاون مربوطه در کنار روحانیون وزارتی ومحلی و سایر مقامات برای گروه کف میزنند و با اکرام به آنها جایزه می دهند و دو روز بعد همین گروه همین رقص را در مراسم عروسی انجام میدهد و با خبر شدن گشت ارشاد ونیروی انتظامی، اعضای گروه را گرفته و با پس گردنی راهی کلانتری میکنند که دیگر در ملا عام ترویج لهو و لعب نکنند و عبرتی شود برای دیگران و اینگونه ایرانیان مجبورند آبخوردنشان را هم یواشکی انجام دهند چرا که قانون مشخصی نیست.

در چنین وضعیت بلبشویی، هنر مجریان خندوانه بیشتر بچشم می آید که ضمن اجرای برنامه ی جذابی که میتواند بیننده قابل توجهی را جذب کند، موفق میشود که تهدید و حساسیت آن گروههای تند رو را برنینگیزد. رامبد جوان که قبلا هم سریال تلویزیونی ارزشمند مسافران را سال 88 در کارنامه خود دارد، ابتکار کشف استعدادهای جدید “خنداننده شو” را بکار بست و در دو سری بسیار جذاب، موفق شد خنداننده های جوان و با استعدادی را شناسایی کرده و در مدتهای محدود چند ماهه آنانرا رشد داده و در قالب مسابقات خنداننده شو، آنها را به جامعه هنری کشور و مردم معرفی نماید. این ابتکار و شروع، که متعلق به رامبد جوان است، توانسته روح خنده و شوخی را به میان مردم رسوخ دهد و در محافل کوچک و بزرگ مردمی تکرار آنرا ببینیم. جالب است که گاهی از زبان رامبد و یا سایر مربیان خنداننده شو در برنامه های تلویزیونی شنیده میشود که فشارهای زیادی بر این برنامه و شوخیهای انجام شده توسط مجریان هم از بعد سیاسی و هم از ابعاد اخلاقی و مذهبی وارد میشود  که خوشبختانه با سیاستهای آقای جوان و سایر همکارانش، این برنامه جذاب ادامه پیدا کرده و رسالتی را بر دوش گرفته که میشود گفت خط بطلانی بر بی فرهنگی حاکم بر جوامع شهری یکصد سال اخیر بوده و مردم را به سمت زندگی همراه با لبخند و شادی هدایت میکند. این شیوه که بر اساس استندآپ کمدی پی گرفته میشود، شیوه نوینی است که در این چند سال خنده ای را بر لب این ملت مصیبت زده نشانده، ملتی که باید گفت بیش از یک قرن است که نخندیدند و شادی نکردند.

البته فراموش نمیکنیم همین برنامه خندوانه که هنوز دلیل قطعی برای تعطیل کردن آن پیدا نشده ، مانند بارانهای موسمی، فقط در پاره ای از سال قابل نمایش دادن است و آن هم زمانهاییست که روحانیون معزز ما از کار خسته کننده گریاندن ملت فارغ شدند و دارند کمی استراحت میکنند، مواقعی که محرم نباشد، صفر نباشد، سه دهه فاطمیه نباشد و ماه رمضان نباشد، روز قبل و بعد و روز وفات امامان نباشد که برای هرکدام چندین احتمال وفات داریم، غیر از اینها روزهای عزای دیگری هم داریم، کافیست اتوبوسی با کامیونی در گوشه ای از کشور تصادف کند تا اعلام سه روز عزای عمومی شود و یا چند نفر در رودخانه غرق شوند یا در یک هکتار از این کشور چند میلیون هکتاری سیل بیاید و یا بخاری مدرسه ای روستایی آتش بگیرد، آنگاه باز هم اعلام عزای عمومی میشود، البته این مربوط به این نیَست که مسئولان کشور تحمل شنیدن از دست دادن چند هموطن را ندارند، نه، در این کشور بجز دو سال اول جنگ که برای بازپس گیری سرزمینهای اشغالی میهنمان جنگ بود، شش سال دگر بیهوده جنگیدیم و ده ها هزار هموطن کشته شدند بدون اینکه یک متر در خاک دشمن پیش برویم و کسی دلخور نشد چون فکر مبکردند وظیفه است که صلح نکنند و بعد هم که صلح کردند هیچکس عذر خواهی نکرد که چرا شش سال بیهوده جنگیدیم، پس نگرانی از دست دادن هموطنان نیست، از عزا خوشمان میآید و همان طور که در فرانسه دنبال بهانه ای میگردند که اعلام جشن عمومی کنند، ما در ایران بدنبال بهانه ای هستیم که اعلام عزای عمومی کنیم و اصلا نباید فکر کنیم که این موضوع اثر روانی درآمد  روحانیون کشور از روزهای عزاداری در یکصد سال اخیر بوده و پولی به آنان برای روزهای دیگر داده نشده است و شاید این انتقامی است که مردم دارند پس میدهند. و البته که همه اینروزهای عزا، هیچ برنامه طنزی از جمله خندوانه حق اجرا ندارد.

 سعدی نام  مرداد 97

SADINAM.COM   آدرس سایت

در باره ی نویسنده

مدیر

1 Comment

    عالیه

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *